loading...

ماجرای آقای بیچاره

داستان های کوتاه که شاید با هم ارتباط داشته باشند . ولی کاملا جالب هستند

بازدید : 405
چهارشنبه 15 مهر 1399 زمان : 0:37

اول صبح از خواب پا شد اما چه پا شدنی ، چشم‌ها قرمز ، صورت پف کرده ، بدن خسته . علت خوب معلوم است بیدار بودن تا نصف شب . چای شیرین را طبق عادت کودکیش زیاد شیرین کرد گذاشت خنک شد و یک مرتبه هورت کشید . از حمام که درآمد پف صورتش خوابیده بود و چشم‌هاش جان تازه گرفته بود . دوست داشت بخوابد ولی جبر روزگار می‌گفت اگر دیر به اداره بررسی جهنم را جلوی چشمانت خواهی دید . خوب خدا را شکر با وجود اینکه دو سه دقیقه دیر کرده بود ولی از رئیس خبری نبود . دوباره دست و صورتش را شست . میزش را با الکل ضدعفونی کرد و دوباره دستش را شست و نشست پشت میز کارش . به ساعت که نگاه کرد دید کلا ده دقیقه گذشته خوشحال شد آنقدر کار داشت که یک دقیقه هم برایش غنیمت بود . محاسبه ، یادداشت ، تهیه گزارش ، تشکیل پرونده ، ثبت سیستمی‌، هزینه‌ها و ... اولین پرونده تمام شد . ساعت چهار بالاخره توانست کارهاش را جمع کند . از صبح به غیر از دو لیوان آب چیز دیگری نخورده بود . خیلی سریع رانتدگی کرد و زود به خانه رسید البته صرفنظر از اینکه دو بار تا مرز تصادف رفت ولی راننده‌های روبرویی مهارت بالایی داشتند و فقط چتد تا فحش و چند بوق شنیده بود . شام و نهار را یکی کرد " تن ماهی " ، مطئنم انتظار ندارید آن را جوشانده باشد که مبادا سم نمی دانم چی چی نکشتش .به گوشیش نگاه کرد مثل اکثر اوقات به غیر از ایرانسل و همراه اول از هیچ کس پیامک نداشت . تماس هم نداشت . یاد کودکیش افتاد . آن زمان وام گرفتن از بانک کار حضرت فیل بود و بیشتر آدم‌ها از نزول خورها پول می‌گرفتند یادش می‌آمد در کودکی شاهد بوده چند نفر آدم قلچماق به منزل همسایه شان ریخته بودند و داشتند وسائل خانه اش را پرت می‌کردند در کوچه ، دعوایی بود آبرو بر با فحش‌های رکیک و چوب و چماق کشی ... البته مدتی گذشت تا بفهمد آنها نزول خور بوده اند . با خودش فکر کرد چرا آن موقع اینجوری بود چرا کسی جرات میانجیگری نداشت چرا به پلیس خبر ندادند چرا....و یک عالمه چرای دیگر که با اسم‌های عحیب عجین بودند : اوزون حسن ، ممد قارقار ، داود مرغی ، اکبر بیج و ... ‌ . خدا را شکر کرد بزرگ شده و آن دوره تمام شده است حتی دوست نداشت لحظه‌‌‌ای به گذشته اش برگردد . پس چرا افسرده بود خودش هم نمی‌دانست دو تا قرص خواب خورد تا خوابش ببرد . صبح که از خواب بیدار شد خوشحال بود .

راه اندازی دانشگاه فرهنگیان در شهرستان مرند باید تسریع شود
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی